سفری از «من کیستم؟» تا «کسب و کار من چیست؟»
آیا تا به حال فکر کردهاید که چرا برخی از کسبوکارها با ایدههای عالی، مانند ماشینی هستند که پنچر شده، در حالی که رقبایشان با سرعت باورنکردنی به سمت موفقیت میدوند، اما آنان به بنبست میرسند؟ شاید پاسخ این باشد که راننده (کارآفرین) نقشه راه درونی خود را گم کرده است. کارآفرینی چیزی بیش از یک بازی با اعداد است؛ اما متأسفانه، مدیران ساعتها وقت خود را صرف شناخت بازار، رقابت و مشتریان میکنند، و درک مهمترین عامل موفقیت (خودشان) را تا آخر رها میکنند.
یک کارآفرین با خودآگاهی عمیق، این سه کار حیاتی را انجام میدهد:
از فرسودگی شغلی جلوگیری میکنند: با آگاهی از انگیزهها و ارزشهای اصلی خود، انرژی خود را به وظایفی اختصاص میدهند که بیشترین بهرهوری و کمترین فشار روانی را دارند.
یک تیم مکمل می سازند: تیم خود را بر اساس تفاوت ها شکل می دهند، نه شباهتها.اغلب به دنبال افرادی هستند که نقاط ضعف آنها را پوشش میدهند، نه کپیهای دقیق خودشان.
هنگامی که یک کارآفرین به خودشناسی دست می یابد،مهارت رهبری او نیز کارآمد می شود برای مثال زمانی که انگیزه و توسعه تیم یک تیم فروش با کاهش عملکرد مواجه است:
مدیر: لیست اهداف را دوباره تقسیم میکند، پیگیری میکند و با گزارش روزانه تلاش تیم را کنترل میکند.
رهبر: جلسهای برگزار میکند تا دلایل افت عملکرد را بفهمد، انگیزههای فردی هر عضو را در نظر میگیرد و برنامهای میسازد که هم تواناییها شکوفا شوند و هم اهداف کسبوکار برآورده شود.
نتیجه: مدیر صرفاً عملکرد کوتاهمدت را بهبود میبخشد، اما رهبر هم انگیزه و رشد بلندمدت تیم را تضمین میکند
